روزی باد سختی می وزید ملا سوار بر شتر شده از بیابان می گذشت در اثنای راه مشتی قاووت بیرون آورده خواست به دهانش بریزد ولی باد مهلت نداده آن را برد همسفر هایش پرسیدد چه می خوری گفت اگر به همین ترتیب باشد هیچ .
شخصی نزد ملا آمده پرسید میگویند شما سرکه هفت ساله دارید آیا راست است ؟ جواب داد بلی گفت خواهش دارم که یک کاسه به من بدهید ملا گفت عجب اگر می خواستم آن را به هر کس بدهم که یک ماه هم نمی ماند !!
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ