روزی باد سختی می وزید ملا سوار بر شتر شده از بیابان می گذشت در اثنای راه مشتی قاووت بیرون آورده خواست به دهانش بریزد ولی باد مهلت نداده آن را برد همسفر هایش پرسیدد چه می خوری گفت اگر به همین ترتیب باشد هیچ .
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ